هزار و یک بار عشق   !  

 
 یکم بار که عاشق شد،

 قلبش کبوتر بود و تن اش از گل سرخ.

 اما عشق، آن صیاد است که کبوتران را پر می دهد.

و آن باغبان است که گل های سرخ را پرپر می کند.

 پس کبوترش را پراند و گل سرخ اش را پرپر کرد.

 

  دوم بار که عاشق شد،

 قلبش آهو بود و تن اش از ترمه و ترنم.

 اما عشق، آن پلنگ است که ناز آهوان و مشک آهوان نرمش نمی کند،

 پس آهویش را درید و تن اش را به توفان خود تکه تکه کرد؛

 که عشق توفان است و نه ترمه می ماند و نه ترنم.

 

 سوم بار که عاشق شد،

قلبش عقاب بود و تن اش از تنه سرو. اما عشق، آن آسمان است که عقابان را می بلعد و آن مرگ است که تن هر سروی را تابوت می کند.پس عقابش در آسمان گم شد و تن اش تابوتی روان بر رود عشق.


 و چهارم بار و پنجم بار و ششم بار و هزار بار و هزار و یکم بار که عاشق شد، قلبش اسبی بود از پولاد و آتش و خون و تن اش از سنگ و غیرت و استخوان.و عشق آمد در هیئت سواری با سپری و سلاحی بر قلبش نشست و عنانش را کشید،آنچنانکه قلبش از جا کنده شد.سوار گفت: از این پس زندگی، میدان است و حریف، خداوند. پس قلبت را بیاموز که:

 

   عشق کار نازکان نرم نیست         عشق کار پهلوان است، ای پسر

 

آنگاه تازیانه ای بر سمند قلبش زد و تاخت. و آن روز، روز نخست عاشقی بود.

 

   عرفان نظر آهاری

 

Free counter and web stats
Free counter and web stats